شورشی
آموزش انواع شورش، جنبش، کفر گویی، ناسازگاری مدنی، معدنی، آلی و غیره...
قضیه قوم لوط و حمق دینی

نمی دانم این جوک را شنیده اید یا نه... محمد به غار حراء رفته بوده و ناگهان جبرئیل بر او ظاهر می شود و می گوید «اقراء بسم ربک الذی خلق» آن گاه محمد می گوید «هاااا این که وگفتی یعنی چه؟!»ه
توضیح به عزیزان خارجکی: این جوک را وقتی مجموعه «برره» از تلویزیون پخش می شد ساختند
توضیح دوم : جوک تمام شد!ا
بله، به هر حال موقعی که این جوک برایم اس ام اس شد کلی خندیدم و شروع کردم آن را برای یکی از دوستانم تعریف کردن : «حضرت محمد میره غار حراء ... » که یارو پا برهنه پرید وسط جوک تعریف کردنم و گفت «اگه جوکت توهین آمیزه نخون!» بنده هم یک نگاه عاقل اندر سفیهی به ایشون انداختم و گفتم گور بابای جوک و اضافه کردم ای الهی سگ برینه به گور اون پیامبر کون نشورت! (با عرض معذرت از به کار بردن کلمات زشت!) ایشون هم که کلی بهش بر خورده بود انگار به باباش توهین کرده باشم شروع کرد به داد و بیداد (حالا بگذریم که یارو پدر بزرگش زرتشتی بوده و تازه دو نسل است که زیر فشار برادران به دین مبین مشرف شده اند!)ا
این رفیق ما از قضا «گی» هم بود (همان همجنس گرای خودمان) و من بهش گفتم آخه ابله! یک همجنس گرا تنها در دو صورت می تونه مسلمان باشه، جناب عالی یا نمی دونی اسلام چیه یا نمی دونی همجنس گرایی چیه!ایشون هم گفتن تو یکی نمی خواد به من همجنس گرایی یاد بدی! تو کل قرآن یک کلمه بر ضد همجنس گرایی نمی تونی پیدا کنی
و من بدبخت که نمی دانستم جواب بلاهت این موجود را چطور باید داد (و اینکه اصلاً این موضوع را می توان حالی اش کرد یا نه) مانده بودم که آیا این موضوع مفصل را سر خیابان باید برایش باز کرد؟! ایشان هم از آن دسته مسلمان نماهایی بود که همین طور کشکی ادعا می کنند بنده ملاها را قبول ندارم و حدیث را قبول ندارم و در عوض قرآن را وحی مسلم باریتعالی می دانند (بدون اینکه یک بار به خودشان زحمت تورقش را بدهند!)ا
گفتم خب جناب عالی که سنت و اجتهاد را قبول نداری حداقل مغز ناقص خودت را به کار بینداز! ببین دینی که روابط جنسی را به طور کامل تحریم می کند چه طور امکان دارد رابطهٴ جنسی مرد با مرد (که مسلماً نمی توان با ازدواج به آن وجه شرعی داد!) را مجاز بداند؟! در ضمن اگر فکر می کنی در قرآن چیزی از همجنس گرایی ذکر نشده برو داستان حضرت لوط را بخوان ببین پروردگار مهربانت چه ماتحتی از این آقایون جر داد

بگذریم... از ما اصرار و از ایشان انکار! هر چه ما می آمدیم حالی اش کنیم که همجنسگرای مسلمان ترکیبی مضک و پارادوکسیکال است که جنبهٴ پارادوکسیکش از این بابت به شانهٴ «روشنفکری دینی» و «جمهوری اسلامی» می زند ایشان هم حرف توی کتش نمی رفت و می گفت تو به عقاید شخصی دیگران توهین می کنی و فلان و بهمان

والله من یکی نمی توانم حماقت تا این حد را تحمل کنم.... شما اسمش را بگذار توهین! علی در صدر اسلام ملت را به جرم لواط آتش می زده، آن وقت آقا این چنین افاضات می کند

حالا چیزی که من را دوباره یاد این قضیه انداخت، مطالبی است که در ویژه نامه ٴ یکی از مجله های الکترونیک همجنس گرایان دربارهٴ قوم لوط به چشمم خورد
والله تا جایی که بنده خبر دارم، گرایشات جنسی به سه دسته تقسیم می شوند: «همجنس گرایی»، «دگرجنس گرایی» و «دوجنس گرایی» و این گروه اخیر به افرادی خطاب می شود که به هر دو جنس زن و مرد گرایش جنسی دارند. با این حال بنده نمی دانم این اصطلاح همجنس بازی و تفاوت آن با همجنس گرایی را همجنس گرایان عزیز از کجایشان در آورده اند؟! من که در هیچ نوع دیگر از دسته بندی روابط جنسی چنین چیزی ندیدم!
این مجلهٴ نام برده هم با تفکیک «همجنس بازی» از «همجنس گرایی» سعی می کند این دو قضیه را متفاوت نشان بدهد و ادعا کند قوم لوط همجنس گرا نبوده اند، و همجنس باز بوده اند! و از نشانه های همجنس باز بودن قوم لوط هم این هاست:ه

الف - آن ها از روی شهوت به سرغ مردان می رفتند و نه گرایش انسانی
تا جایی که بنده خبر دارم روابط جنسی همه برای دفع شهوت هستند و این هم چیز زشتی نیست که خداوند رحمان و رحیم بخواهد ملتی را به خاطرش نیست و نابود کند! در عوض رابطه جنسی برای به زعم شما «گرایش انسانی» عبارت خنده آوری به نظر می رسد که از معنی تهی است. انگار که یکی بگوید من زیر پل خواجو رفتم و به خاطر بشریت قضای حاجت کردم
ب - آنها تجاوزگر بودند و آنچه زشت است تجاوز است نه گرایش
آه بله شما می توانید به همجنس خود «گرایش» داشته باشید و این فی نفسه چیز بدی نیست تا وقتی این گرایش را عملاً اجرا نکرده باشید! اجرا که کردید بعدش می شوید «تجاوز کار»ه
لطفاً به این جمله که از شاهکار های این نوشتار است توجه کنید: «یک انسان معمولی دگرجنس گرا که از روی فطرت طبیعی خود را با جنس مخالف خود تأمین می کند زمانی تجاوزگر است که شهوت گسیخته به هر جنس مخالف و موافق هجوم ببرد و از آن کسی که به عنوان همسر در کنار خود دارد به راحتی و بدون هیچ مسئولیتی بگذرد»ه
آیا حقیقتاً این نوشتار چیزی فرای عقاید پارینه سنگی نسبت به «گی» ها دارد و آیا تنها لعاب خوش رنگی بر پوشش این عقاید پیشین نیست؟ این فطرت را از کجا در آوردید؟! فطرت طبیعی یعنی چه؟ شهوت گسیخته چه طور آدمی است؟ آیا کسی که به همسرش بی توجهی می کند را باید با طوفان گوگرد نیست و نابود کرد؟! «دوجنس گرایان» که در گرایش های جنسی جایگاه تعریف شده و علمی خود را دارند در کجای دسته بندی شما قرار می گیرند؟ آیا آنها مشمول تعریف «شهوت گسیخته» شما می شوند تنها به علت گرایش های جنسی که به هر دو جنس دارند؟ و آیا این تقصیر خودشان است؟ مگر زمانی (و همین حالا) به قول شما «همجنس گرایان» را نیز به همین دلیل محکوم نمی کردند و آنها را نتیجه شهوت لجام گسیخته نمی دانستند؟ و خودمانیم اصلاً مگر شهوت لجام گسیخته جنایت است؟! چرا انسان ها باید به خاطر آنچه در وجودشان است باید متهم شوند؟ چرا باید دائم در حال رفع اتهام از خودشان در برابر کسانی باشند که مدعی اند «این عمل فطری نیست!» و «این عمل طبیعی نیست!!»ه
فطرت و طبیعت را چه کسی تعیین می کند؟ یعنی شما بهتر از یک «بایسکشوال» می دانید که چه چیزی برای او فطری و طبیعی است؟!ا
شما آمده اید ابرو بردارید زده اید چشم کور کرده اید. و این تنها شما نیستید. من همجنس گراهای بسیاری می شناسم و با تعداد بیشتری در اینترنت برخور داشته ام و باید بگویم این عقاید غلط در تعداد زیادی از همجنسگراهای ایرانی به چشم می خورد. عقایدی که تلفیقی از منطق همجنسگرایانه با نوشته های شکسته بستهٴ معارف اسلامی دوم دبیرستان هستند و مثل شترگاوپلنگ نه اینند و نه آن! عقایدی مانند تنفر از دوجنسگراها و ترانسکشوال ها (دگرباش ها) و موجودات موهومی به نام «همجنس بازها» که آنها برای رفع اتهام از خودشان در برابر کتب دینی ساخته اند. و این عقاید متأسفانه بسیار گسترش یافته اند
اگر شجاعت ندارید که به تفاوت بین آموزه های دین با واقعیات جامعه اشاره کنید دیگر چرا این لاطائلات را بین ملت پخش می کنید؟ نترسید، شجاع باشید، اعتراف کنید! باور کنید این تفاوت تنها در این زمینه نیست و این «دین مبین» در هزار و یک جای دیگر از قبیل حقوق اجتماعی و حقوق زن و آزادی و چه و چه محل اشکال است. این قدر به علت ترس واهی «بر باد رفتن اعتقادات»، دین را وصله پینه نکنید... گنجایشش را ندارد! اسلام اسلام است و همجنس گرایی همجنس گرایی. یا باید این باشی یا آن. اگر شجاعت ترک اسلام را نداری، پس همجنس گرایی را ترک کن (اگر می توانی!)ا
برای دانسته های بیشتر دربارهٴ همجنس گرایی می توانید سری به
اینجا بزنید

برچسب‌ها:

به نقل از وبلاگ شخصی امیر فرشاد ابراهیمی که هم اکنون فیلتر است
به كرمانشاه كه رسيديم در خون غوطه ور بود ! بيمارستان شهر با تمام خون بارش آن روزها خالي خالي بود ! همه مجروحان شهر و آنهايي كه هنوز با گذشت چند ماهي از قبول قطعنامه در بيمارستان بودند ، و حتي بيماراني كه ته ريش داشتند و قيافه شان به حزب اللهي ها مي خورد پيكر سوخته شان در مقابل بيمارستان به چشم مي خورد بچه هاي تعاون و امدادگران لشگر هنوز به كرمانشاه نرسيده بودند و گردان كميل از اولين گردانهايي بود كه به شهر هلي برد شده بود ، عمليات مرصاد ما و فروغ جاويدان آنها ساعاتي بود تمام شده بود و ما مشغول پاكسازي شهر بوديم . با ديدن آن صحنه دلخراش تمام تاب و توانم را از دست دادم و براي اولين بار در تمام مدت حضورم در جبهه بريدم و گريستم ، گريستم براي همه آن صدها مجروحي كه مجاهدين آنها را به آتش كشيده بودند و با شعار زنده باد خلق از پنجره هاي بيمارستان به بيرون پرتابشان كرده بودند و حتما با همين عملياتهاي پيروزمندانه شان مي خواستند تا فردا در تهران باشند ! همه اينها را گفتم تا خونبار ترين روز زندگي ام را هر چند كوتاه برايتان بازگو كنم اما اين روز خونبار ترين و دهشتناك ترين روز زندگي ام متاسفانه نماند و سالها گذشت و گذشت تا رسيدم به هيجده تيرماه سال هفتادو هشت . به كوي كه رسيدم ساعاتي از حمله وحشيانه برادران ! گذشته بود ، تعالي مسئول شوراي تامين وزارت كشور ساعت هشت صبح به من زنگ زد كه خودت را به كوي برسان و بين اگر مي تواني دوستان سابقت را به بيرون كوي بكش ، واقعه اي كه من از دو روز پيش هم به وزير اطلاعات و هم به وزير كشور هشدارش را داده بودم و اينكه قرار است دانشگاه و دانشجويان را به خاك و خون بكشند اما به دليل نمي دانم چه ؟! هيچ كدام جدي نگرفتند و درست در لحظه موعود نه تنها هيچ كدام در محل كارشان حاضر نبودند بلكه موبايلهايشان را هم خاموش كرده بودند و من ايمان دارم آنها نيز در فاجعه كوي دانشگاه شريك هستند آنها هم در سكوت معنا دارشان شرايط را براي قصابي نيروي انتظامي و لباس شخصي ها فراهم كردند . جو كوي دانشگاه نه ملتهب كه به واقع كربلا بود تمام خوابگاهها و مخصوصا خوابگاه شماره هيجده ويران شده بود و رد خون بود كه بر در و ديوار نيمه سوخته ساختمانها نمايان بود ، رضا حجتي از بچه هاي تحكيم وحدت تا منو در كوي ديد با عصبانيت و گريه مي گفت شنيدي كه بچه ها را از پنچره ها با ذكر يا زهرا و يا حسين به بيرون پرتاب كردند ؟ اين را كه گفت من به ناگاه بياد بيمارستان شهر كرمانشاه افتادم و در دل گفتم اگر آنها منافق بودند پس اينها كه بودند ؟ مسعود ده نمكي كه اين روزها براي خودش كارگرداني شده است با مسعود نعمتي كه بر كمرش قمه اي با شال سبز بسته بود به همراه سهيل كريمي ( هماني كه او هم فيلمساز شده و چندي پيش پس از بازگشتش از عراق رهبرش بر پيشاني اش بوسه زد ) هنوز در كوي بودند مهدي صفري تبار و محمد بابائيان و سعيد عسگر همانهايي كه متهمين به قتل عزت ابراهيم ن‍ژاد هستند و بعدها كه به همين اتهام بازداشت شدند با يك فتوكپي گواهينامه كفالت گرفتند و از دادگاه انقلاب آزاد شدند بي محابا با اسلحه اي بر دست و كمر دانشجويان و حتي آنهايي را با سر و صورت خونين نا و تواني نداشتند را مي گرفتند و تكه اي پارچه را بروي صورتشان مي بستند و سوار ماشينهاي نيروي انتظامي مي كردند و به ناكجا آبادهاي بي نام و نشان هدايتشان مي كردند . رضا صارمي كه هنوز نمي دانست من از ميانشان مدتي است استعفا دادم به سمت من آمد و گفت چرا ايستادي پاكسازي دو خوابگاه هنوز تمام نشده ؟ نگاهش كردم و فقط گفتم اشتباه گرفتي و با خود گفتم پاكسازي ؟ و هنوز هم مي گويم تمام بد بختي و افول حزب الله در همين جاست ، بسيجي هاي جنگ نديده رزمنده هاي بعد قطعنامه درست مثل همين صارمي و مهدي صفري تبار و سعيد عسگرها و بابائيانها كه عقده هاي خود را اينجا درمان مي كردند و مگر مي شود كه كسي كه بيمارستان كرمانشاه را ديده باشد خود دست به جنايتي آن سان بزند ؟ بخاطر همين است كه گفته ام بين انصار حزب الله و مجاهدين خلق هيچ اختلاف و فرقي نيست و فرقشان فقط در اين است كه آنها ريش ندارند و اينها دارند وگرنه در عمل هر دو يكي هستند !حمله دوم لباس شخصي ها كه ظهر روز جمعه بود تمام شده بود و تازه سر و كله آقايان پيدا شد ، موسوي لاري كه به داخل كوي آمد رفتم به سويش و گفتم آقاي لاري من دو روز پيش به شما و آقاي تاج زاده گفته بودم كه مي خواهند اين جنايت را بكنند ، هيچ نگفت و سري تكان داد ! كوي بعد از دو روز حمله كمي آرام شده بود از بچه هاي تحكيم وحدت خواستم فرصتي بدهند تا بروم از پشت تريبون آزاد حرف بزنم و گفتم آن چيزي را كه بعدها در آن نوار به تفصيل گفته بودم و همان بهانه اي شد تا شش روز بعدش بازداشت شدم !امروز نيز با گذشت هشت سال از آن روزها هنوز هيجده تير خونين است ، آن خونها آن دردها آن زخمها و بازداشتها هيچ وقت فراموش نخواهد شد و تا پرچم جمهوري اسلامي در اهتزاز است همچون لكه ننگي بر تاركش خواهد ماند ...
------------------------------
لينكدوني :
سخنراني خامنه اي در بعد از هيجده تير
ترس را تو چشمهاي خامنه اي نگاه كنيد ! البته همين مظلوميت و گريه باعث حمله هاي وحشيانه تر بعدي به كوي و دانشگاه شد
پس از صدور دستور توقف توسط رئيس قوه قضاييه ؛ حكم سنگسار مردي در تاكستان اجرا شداينجاست كه معلوم مي شود رئيس قوه قضائيه هم هيچ كاره هست !
شادی عزیز! من که به تو گفته بودم سنگسار نمی کنند !ابراهيم نبوي در يك مواجهه منطقي با نماينده خامنه اي در تورنتو

برچسب‌ها:

تس و حکایت تلخ نابرابری

یادش بخیر، آن اول اول های دانشگاه رفتنم واحد تاریخ اسلام برداشته بودم. از همان واحدهایی که مثلاً برای بالا بردن معدل بر می دارند اما خب، همه «مجبورند» بردارند! این درس هایی که پسوند «اسلامی» دارند از تاریخ و اخلاق بگیر تا معارف و فلان و بهمان، همیشه یک جور شکنجه برای من بوده اند. بر و بچز لامذهب می دانند من چه می گویم! حالا بگذریم... یک استاد خیلی اشکول و آچار نخورده ای داشتیم (که بعدها کاشف به عمل آمد مسئول گزینش دانشگاه هم هست!) که بهمان تکلیف کرده بود خودتان بیایید کنفرانس بدهید و 4 نمره مفت بگیرید. بر و بچز رشته ما هم که همیشه محتاج نمره! با این حال همه آن قدر گشاد بودند که حال این کارها را نداشتند. بنده حقیر هم که از عنفوان کودکی سرم درد می کرد برای این کارها رفتم و همان هفته بعد کنفرانس دادم. با موضوع «حقوق زن در اسلام»

در دانشگاهی و در رشته ای که پسرهایش به فکر «تیریپ شخصیت» و دخترهایش به فکر «چس کلاس» هستند کار مشکلی است که بروی جلو کلاس و از رسوایی عایشه و همخوابگی پیامبر با ماریه صحبت کنی و پشت سرت هم حرف در نیاورند. اما گفتم که، من کله خر بودم. در بند این ادا و اصول ها و بی خیالی ها نبودم. اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم اطرافیانم که آینده سازان مملکت و دکتر مهندس هایش هستند (به قولی زبانم لال «قشر فرهیخته جامعه» – ارواح ننه شان-) این قدر از مرحله پرت باشند. هیچ کس اهل مطالعه نبود. هیچ کس اهل مباحثه و تحقیق نبود. هیچ کس دو گوله اش را به کار نمی انداخت و از خودش نمی پرسید این چرندیات که تا به حال به حلقومش ریخته اند به فحش یزید می ارزد یا نه. هیچ کس از نوک دماغش جلوتر را نمی دید. استفاده این «فرهیختگان مملکت» از اینترنت به چک میل و یاهو چت و از ماهواره به پی ام سی و T2 محدود می شد.

و من دلم می سوخت!

می خواستم تلنگری باشم. می خواستم تکانی بدهم به آنها که چرتشان برده است. اگر همه نشد، اشکال ندارد! فقط اطرافیانم. و چه خوب می شود اگر آنها هم اطرافیانشان را تکان بدهند، تا همه این چرت برده ها مثل تکه های دومینو که کنار هم چیده شده باشند فرو بریزند. چه انقلابی! چه حرکت زیبایی!

فکر می کردم این لرهای با غیرت که دوستانم هستند، پس از شنیدن این مطالب تکان خواهند خورد. عوض نمی شوند، نه! اما حداقل وزوزی هر چند ضعیف در ذهنشان به وجود می آید که شأنیت دختران خانواده شان که محور غور افکار تعصبی و ناموسی و هدف نگاه های صغیرانه هستند، آن قدرها هم پایین تر از آنها نیست.

و این دخترهای همکلاسی، اینها که متخصص مد روز و تیپ های آنچنانی هستند و در کلاس هایی چون تاریخ اسلام مزورانه مقنعه ها را پایین تر می کشند تا پیش استاد محجبه به نظر برسند، مسلماً از این قوانین عجیب و غریب، این داوری های نادرست جامعه، و این ریاکاری های اجباری خسته شده اند. هر که نفهمد آنها می فهمند که من از چه صحبت می کنم!

جلو کلاس رفتم و با صدای بلند گفتم خانم ها! «الرجال قوامون الی النساء» و آیت الله گرانقدر، طباطبایی هم در توضیح این قضیه فرموده اند قوه عقل زنان نسبت به مردان ناقص است ! دیه شما نصف من است، شهادت تان نصف من است، سهمتان از ارث نصف من است، عقلتان را هم که گفتم! این یک آیه، این دو آیه، این ده آیه، این صد آیه.

زنان پیامبرشان را یکی یکی برایشان شمردم و داستان هر کدام را با منابع تاریخی معتبر تعریف کردم. از عروسکی که عایشه به خانه شوهر برد تا «الله احسن الخالقین» که پیامبرشان به زینب بنت جحش گفت و آیات تحریم ماریه قبطی، همه را تعریف کردم و همه هاج و واج از اینکه این ها چیست که من می گویم خیره نگاهم می کردند. دهان استاد باز بود و رنگش مثل گچ دیوار سفید. دنبال وقفه ای در صحبت من بود تا دهانش را باز کند و بگوید «آقای فلانی متأسفانه وقت کلاس دارد تمام می شود» اما چنین فرصتی نیافت و وقتی که وسط حرفهایم پرید و حرفش را زد، چند تا از دخترها از استاد خواستند که من ادامه دهم.

چقدر خوشحال شدم! به خودم گفتم دیدی فلانی! این همه عرق ریختن بیهوده نبود. کلاس بالاخره تمام شد و یکی از خانم ها هم برگه های کنفرانسم را گرفت «تا مطالعه کند». همه آن قدر مطالب تازه شنیده بودند که برایشان قابل هضم نبود. و این تنها به علت کم کاری، بی علاقگی و البته «گشادی» خودشان بود.

اولین «تو ذوق خوردگی» را بین پسرهای همکلاسی دیدم. لامذهب های انگشت شمار به کنار، مذهبی ها چنان از این قضیه به خشم آمده بودند که به روی خودشان نمی آوردند اصلاً کنفرانسی داده شده! هر چه باشد پیامبرشان را موجودی زنباره و دینشان را کشک و نا عادلانه نشان داده بودم. هیچ کدام، حتی اندکی مردانگی نداشتند تا خود را یک لحظه جای یک زن قرار بدهند و از دید او به این مسأله نگاه کنند. از این حربه موقت (و البته نه چندان درست) استفاده کردم و به آنها گفتم: آیا قبول می کنید که عقل و شعور مادرتان نصف شما یا پدرتان باشد؟! چه طور خودتان را مجاز به دختربازی می دانید اما اگر بفهمید خواهرتان با پسری دوست است رگ غیرتتان بالا می آید؟ جوابی نداشتند، اما آنقدر جزم اندیش بودند که به بی منطقیشان پی نبرند!

نمی دانم فیلم «تس» ساخته رومن پولانسکی را دیده اید یا نه... تس، دختری فقیر و زیبا از طرف خانواده اش پیش فامیل پولداری فرستاده می شود. دخترک زیباست و پسرعمویش هیز! مقاومت دختر مدت زیادی دوام نمی آورد و پسر بالاخره با او همخوابه می شود (در نقشه ای برنامه ریزی شده و حتی می توان گفت ناجوانمردانه). دخترک که از این قضیه شرمسار است خانه فامیل را ترک می کند و پیش خانواده بر می گردد.

سال ها می گذرد. دخترک در مزرعه ای کار پیدا می کند و از این طریق با پسری به نام آنجل آشنا می شود. آنجل یک فرشته است! او عاشق تس است و تس هم همین طور. آنها تصمیم به ازدواج می گیرند.

شب اول ازدواج تس تصمیم می گیرد رازش را افشا کند. قبلاً یک بار می خواست این کار را انجام بدهد که کاملاً اتفاقی و ناخواسته موفق نشد. به آنجل می گوید که اعترافی دارد. اما آنجل پیش دستی می کند و می گوید او حرف مهم تری دارد.

آنجل قبلاً در لندن با زنی مسن تر از خودش رابطه داشت. رابطه ای که خودش آن را غلط و نامشروع می نامد و از تس می خواهد که او را ببخشد. تس لبخند می زند و می گوید آیا اعتراف تو همین بود؟!

پسرک به همین سادگی بخشیده می شود و باز خنده و شادی به خانه بر می گردد. اما تس هم اعترافی «مشابه» دارد. او داستان پسرعمو و اتفاقی که برایش افتاد را تعریف می کند و در انتظار پاسخ آنجل می ماند...

سکوت

آنجل؟

سکوت

آنجل بلند می شود و آتش را با میله هم می زند. آتشی در درون او برپاست. بدون گفتن یک کلمه بر می گردد و از خانه بیرون می رود. تس دوان دوان به دنبال او بیرون می دود. چرا ناراحت شدی. من که تو را بخشیدم. آیا تو من را نمی بخشی؟

نه نمی بخشد. آنجل پاک، آنجل مهربان، آنجل آسمانی، این پاسخی است که می دهد: من فکر می کردم تو شخصیت دیگری داشته باشی در حالی که تو کثیف و پستی. من در ذهنم فکر می کردم عاشق توام در حالی که عاشق ذهنیتم از تو بودم.تو با آن دختری که دوست داشتم فرق داری.

و می رود.

به همین سادگی! ذهنیت مردان ما نیز از زنان این گونه است. یک گناه شاید برای یک پسر قابل بخشش باشد، اما برای یک دختر نه! پسران خونشان رنگین تر است، عقلشان بیشتر است، اشکال ندارد که اشتباه کنند!

اما وای به حال زمانی که از دختر اشتباهی سر بزند. دختر باید سنگین و رنگین باشد. سر به زیر باشد. معصوم و بی خطا باشد. چادرش ضخیم باشد. باکره باشد. و زمانی که خطا کند خونش حلال است.

فقط نگاهی به آمار های این سایت بیندازید: مقایسه ای بین ذهنیت های ایرانیان، ایرانیان مقیم بلژیک و بلژیکی ها درباره زنان و روابط جنسی

و اگر این هم راضیتان نمی کند نگاهی به صفحه حوادث روزنامه بیندازید و قتل های ناموسی را بشمارید: پسری خواهرش را به علت اینکه به او «مشکوک» بود کشت. خواستگاری که جواب رد گرفت پدر و مادر دختر را کشت. مردی زنش را به علت خیانت سر برید. و الی آخر.

ما در چنین جامعه ای زندگی می کنیم. جامعه ای که در آن روابط جنسی تابو است. وظیفه زن را رخت شوری و بهره کشی جنسی می دانند با این حال همه دختر را «پلمپ شده» می خواهند! از آن طرف وزیر کشور پیشنهاد گسترش ازدواج موقت را می دهد و فکر نمی کند که با ذائقه سخت گیر و «باکره پسند» مردان ایرانی چه باید کرد!!

با چنین جامعه ای و با چنین دینی، چطور می توان دم از برابری زد؟ آیا با تغییر چند قانون مشکل بی عدالتی و تبعیض حل می شود؟ برای جامعه می توان قانون وضع کرد و تبعیض را از بین برد، اما برای افکار این ملت چه می خواهید بکنید؟ برای ذهنیات تثبیت شده ملت هم می خواهید قانون بگذارید؟! زحمت نکشید چون فایده ای ندارد. بر ذهن این مردم قوانین دیگری چون افیون دین و لولوی عرف حکمرانی می کند که کنترل آنها از دست من و شما خارج است.

چهارچوب های ذهنی مردم گاهی آنقدر تکان دهنده و ابلهانه می شود که در باور انسان نمی گنجد. من به سختی توانستم باور کنم یکی از دخترهای کلاس به یکی از «برادران» ریشو فرموده بود که ای کاش جواب بنده را می دادند! و باورم نمی شد که بین دخترها پیچیده است که بنده اصلاً این بحث را به خاطر جلب توجه و خودشیرینی جلو دخترها راه انداخته ام. و همه این ها به کنار، باورم نمی شد دخترهایی که من به خاطر آنها گلویم را پاره کردم هیچ کدام نه تکان خوردند و نه به دنبال تحقیق رفتند. و اگر هم تحقیقی بوده (طبق اعتراف خودشان) برای رد اتهام هایی بوده که من متوجه دین مبینشان کرده بودم.

این است که آزار دهنده است! حقوق زنان برای چه کسی؟ من خودم را برای این خانم ها جر بدهم و تاریخ اسلام 10 بگیرم که خانم ها ککشان هم نگزد و در عوض بگویند این آیه ها قابل تفسیرند؟؟! دلم واقعاً می سوزد اما تا وقتی وضع ما چنین است و خانم ها خودشان این قدر با علاقه سوره النساء را از بر می کنند چطور می شود در این جامعه از برابری حقوق و اصلاً حقوق بشر حرف زد؟

قبل از قوانین ضد زن چیز دیگری را باید تغییر داد: سطح فکر مردم را. موافقید؟

برچسب‌ها: , ,

اوووووج مقاااام زن

با عرض سلام و شرمندگی مفرط از این سکوت طولانی! خیال نکنید کمبود سوژه داشتیم... خیر، ابداً! قربانش بروم دولت عظیم الشأن اسلامی هر روز آنقدر هنرنمایی می کند که اگر من 24 ساعته هم مطلب بنویسم باز کم است. اشکال اصلی سنگینی درس ها و فصل امتحانات بوده، دیگر خودتان به بزرگی خودتان ببخشید!


ای وای! ای امان! آقا یکی جلوی تهاجم فرهنگی غرب رو بگیره... پیرمون در اومد از بس به ما و فرهنگ غنی اسلامی مون تجاوز کردن! یعنی این ایران خانوم یه «مرد» نداره که بالا سرش باشه؟ همچین با «لباسهای تنگ و چسبان» و پابند و یقه باز این ور اون ور میره که این امریکای جنایتکار هم هی بهش تجاوز کنه

آخه تا کی باید قلب آقا امام زمان از دست این بدحجاب ها درالم و درد باشه.... اگه یه وقت حالش به هم خورد ما دستگاه انژیوگرافی رو چطور بفرستیم ته چاه!... آخه این بد حجاب ها که به فکر قلب دردمند آقا امام زمان و نوکر نوچه هاش رو نیستند... فقط بلدند «گریم» های زشت و زننده (؟!) بکنند (حداقل یک جوری گریم کنید که زننده نشوید تا ما هم خوشمان بیاید)

خاک عالم بر سرم، مملکت پر شده از بی غیرت. آخه مردک خجالت نمی کشی «دختر بالغ 9 تا 24» ساله ات بی روسری میره سر کوچه؟ بازم بنازم غیرت دلاور مردان نیروی همیشه در صحنه انتظامی رو ... ایشالله اجرشون با بانوی دو عالم فاطمه زهرا، خودش بیاد اون دنیا شخصاً باهاتون تصفیه حساب کنه!


حدیث هفته:

شرح حدیث: نادان کسی است که معصیت خدا کند

مثال عینی: ای دختر مسلمان، تو که با مانتو کوتاه و گریم های جلف و زننده بیرون می روی. تو یک کودن بی شعور بیش نیستی. اگر عاقل بودی مانند بانوی دو عالم خودت را داخل خیمه (همان چادر) می پیچیدی و سبیل هایت از بنده هم کلفت تر می شد و گوشه خانه رخت شویی و گلدوزی می کردی تا یک مرد شریف، با ایمان، و ریشو (احتمالاً عضو بسیج محله) بیاید تو را بگیرد تا به اوج مقام زن مسلمان برسی: دستگاه جوجه کشی

ادامه شرح: سابقاً یکی از شرایط نادان نبودن خوش تیپی بوده که البته رسول اکرم پرده از این راز عظیم بر می دارد و ما را مطلع می کند که: خیر! خوشتیپی ربطی به عقل ندارد و یک نادان می تواند خوش تیپ باشد (بعد شما بگویید دین اسلام معجزه ندارد. اعلام همین راز شگفت از اعجاز های رسول اکرم بوده)

ادامه حدیث: آدم نادان می تواند با شخصیت هم باشد.

آقای فاضل لنکرانی در اس ام اسی که از آن دنیا برایمان فرستادند در توضیح این عبارت (که ما هر چه درباره اش فکر کردیم عقلمان ره به جایی نبرد) فرمودند: اصولاً همه مردمان دارای شخصیت هستند. من شخصیت دارم، تو شخصیت داری، او شخصیت دارد، ما شخصیت داریم و الی آخر.مهم ماهیت این شخصیت است که بر هیچ کس جز خداوند عز و جل (و رسول او، و خاندان پاک او و پانزده معصوم و ولی فقیر و خود بنده) معلوم نیست. همان طور که نوح با شخصیت بود و پسرش هم با شخصیت بود اما شخصیتش آن طوری نبود و طور دیگری بود والله اعلم. و بعضی از این حوری های بهشتی که بنده هم اکنون در آغوش دارم خیلی شخصیت برجسته ای دارند و آدم حالی به حولی می شود.... (بقیه اس ام اس به دلیل مشکلات منکراتی حذف شد. اگر علاقمند به دانستن ادامه ماجرا هستید حجابتان را رعایت کنید تا بروید بهشت و خودتان ببینید)

معنی شعر:

.

.

.

...ندارد! به قول یک شاعر دیگر آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است! اگر این شعر را خواندید و خنده تان نگرفت یا دپرس هستید و باید پیش روانپزشک بروید یا اینکه عقلتان در حد همان چس مثقال سراینده این ابیات است!

برچسب‌ها: